«داستانی واقعی دربارهی تمساحی که در تیمچه، مردی را در سن پختگی و با ظاهری برازنده زندهزنده، بهتمامی و بیباقی بلعید، و پیامدهای ماجرا...» ایوان ماتْوِیچ مردی است با ظاهری برازنده که تمساحی او را بهتمامی و بیباقی بلعید. مَرد پس از آن نهتنها زنده ماند که گویا با کمال رضایت و بدون هیچ گزندی، دو هفتهای نیز در شکم تمساح زندگی کرد و از همانجا دادِ سخن داد. داستان تمساحِ فیودور داستایفسکی، پس از انتشار در سال 1865، بحثهای تند و دنبالهداری را میان منتقدان و ادبا، دربارهی انگیزهی اصلی نویسنده از خلق چنین اثری، برانگیخت. از دل ماجرای کارمند کمخردی که سر از شکم تمساح درآورد، تعابیر و تفاسیر گوناگونی حاصل شده؛ از مقایسه با یونس در شکم ماهی گرفته تا تقابل فرهنگها.
تخممرغهای شوم هجویهای درخشان و تخیلی، اما بسیار واقعگرایانه از دخالت دیکتاتوری در علم است؛ روایتی است از حکومتهای ناکارآمدی که میخواهند جباریتشان را به علم نیز تحمیل کنند و سپس فاجعه میآفرینند.
خانه ماتریونا به همراه خردهریزها نویسنده: الکساندر سالژنیتسین مترجم: عبدالرضا ناطقی نشر: ماهی
کتاب خانه ماتریونا، رمانی نوشته ی الکساندر سولژنیتسن است که اولین بار در سال 1963 انتشار یافت. راوی این داستان جذاب، یک معلم ریاضی است که قبلاً در اسارات «گولاگ» (اداره کل اردوگاه های کار و اصلاح اتحاد جماهیر شوروی) بوده است. او کاری را در مدرسه ای واقع در یک مزرعه ی اشتراکیِ بزرگ می یابد. پس از این اتفاق، ماتریونا به راوی، جایی را در خانه ی کوچک و رو به ویرانی خود پیشنهاد می کند. راوی این پشنهاد را می پذیرد و آن ها در کنار هم در یک اتاق مشغول زندگی می شوند. راوی، میان زندگی کارگران این مزرعه با زندگی کارگران و بردگانِ زمینداران در دوران قبل از انقلاب، تفاوت چندانی نمی بیند. ماتریونا با دستمزدی ناچیز و یا حتی بدون دستمزد در مزرعه کار می کند. او مجبور می شود بخشی کوچک از خانه ی خود را به یکی از آشنایانی بدهد که قصد دارد از چوب آن، برای ساخت خانه ای دیگر در روستا استفاده کند. کشاورزانی مست با تراکتوری که بدون اجازه برداشته اند، تصمیم می گیرند که چوب ها را شبانه انتقال دهند. اما در همین حین، رقم خوردن اتفاقی غیرمنتظره روند داستان را تغییر می دهد.
کتاب جنگ و صلح اثر لییو تولستوی، نویسندهی مشهور روسیه است. این کتاب به کوشش سروش حبیبی به فارسی برگردانده شده است. این کتاب روایت مقاومت مردم روسیه در برابر حملهی ارتش فرانسه به رهبری ناپلئون است. رمان ابتدا به صورت پاورقی به چاپ رسید؛ اما در نهایت در سال 1869 به طور کامل در یک کتاب چاپ شد. رمان جنگ و صلح حملهی فرانسه به روسیه را از طریق شرح وقایع پنج خانوادهی اشرافی نشان میدهد. خود تولستوی این کتابش را یک رمان نمیداند و آن را بیشتر یک اثر تاریخی محسوب میکند. بهخصوص آنکه در بیشتر فصلها بحثهای فلسفی مفصلی هم صورت میگیرد. تولستوی آناکارنینا را اولین رمان واقعی خود قلمداد میکند. امروزه اصطلاح جنگ و صلح در زبان عامیانه برای نشان دادن یک چیز بسیار طولانی یا جامع به کار میرود و این به طولانی بودن خود رمان جنگ و صلح اشاره دارد. این رمان بیش از 580 شخصیت دارد که به طور دقیق توصیف شدهاند. تولستوی برای نوشتن این کتاب بسیاری از کتابهای تاریخی موجود در مورد جنگهای ناپلئون را خواند. حتی نامه و مجلات، زندگینامههای افرادی که در آن جنگ بودند و زندگینامهی خود ناپلئون. 160 شخصیتی که در کتاب جنگ و صلح وجود دارند، شخصیتهای واقعی هستند. تولستوی در ابتدای جلد سوم رمان، دیدگاههای خود را در مورد چگونگی نوشتن تاریخ توضیح میدهد. هدف او این بود که مرز میان داستان و تاریخ را در این رمان از میان بردارد و آن را به حقیقت نزدیک کند. بیشتر این کتاب به زبان روسی نوشته شد؛ اما بخش قابلتوجهی از رمان نیز به زبان فرانسه است. این نشانگر سبک واقعگرایانهای است که تولستوی با توجه به آن، رمان را نوشته است؛ زیرا زبان فرانسه زبان رایج اشراف روسیه و بهطورکلی اشرافیت قارهی اروپا بود. در واقع اشراف روس تنها به قدری روسی میدانستند که بتوانند به خادمان خود فرمان دهند.
روسیه در قرن نوزدهم و بیستم، در گذر از بورژوازی تا کمونیسم نویسندگانی را به ادبیات جهان معرفی کرد که آثارشان خواننده را به وجد میآورد. مرشد و مارگریتا بولگاکف یکی از همان رمانهای جذاب و پیچیدهی روسی است که عناصر فلسفی، عاشقانه، فانتزی و کمی طنز را همزمان با هم در بستر داستانی پرکشش و خواندنی در اختیار خواننده میگذارد. کتابی که میتوان به آن لقب یکی از شاهکارهای ادبی قرن بیستم را داد.
رستا خیز نویسنده: لییو تالستوی/لیو تولستوی/ مترجم: سروش حبیبی انتشارات: نیلوفر دیمیتری نخلیودف، جوانی از طبقه اشراف، عاشق ماسلوا، ندیمه عمههای خود میشود و رابطهای که بین آنها شکل میگیرد، در آیندهای نزدیک برای زن جوان مصیبت میآفریند. ماسلوا پس از لکهدار شدن دامنش به خودفروشی روی میآورد و در نهایت به ناحق متهم به قتل میشود. قتلی که او را در دادگاه، دوباره مقابل دیمیتری قرار میدهد. اما این بار دیمیتری عاشق نیست، او یکی از اعضای هیات منصفه است که باید درباره محاکمه زن تصمیم بگیرد. این مواجهه زن با دیمیتری، درواقع روبهرو شدن دیمیتری با وجدان دیر بیدار شده خودش است که زندگیاش را از پایه و اساس زیر و رو میکند. «دیمیتری بههرحال از حالتی که به او دست داده بود هیچ سردرنمیآورد، هقهق گریه و اشکهایی را که با تلاش تمام مانع فروریختنشان شده بود ناشی از ضعیفشدن ناگهانی اعصابش میدانست. عینک بدون دستهاش را روی چشمهایش گذاشت تا اشکهایش را پنهان کند، دستمالش را از جیبش درآورد و در آن فین کرد. ترس از شرمندهشدن در نظر دیگران درصورتیکه همه میفهمیدند چه رفتاری با ماسلوا کرده، روی خلجان درونیاش پرده میکشید. در آن لحظه این ترس از همهٔ مواقع دیگر شدیدتر بود.» تولستوی این رمان را بر اساس داستانی واقعی نوشته که یکی از دوستانش برای او تعریف کرده است و جالب اینجا است که شخصیت دیمیتری به شخصیت خود تولستوی و آنچه براو گذشته نزدیک است. لئوی جوان هم به دلیل از دست دادن پدر و مادرش در کودکی با عمههایش زندگی میکرد و عاشق خدمتکار خواهرش شده و او را فریب داده بود و این فریب که او را دچار عذاب وجدان کرده بود، در خلق رمان رستاخیز، دوباره دامن او را گرفت. تولستوی در این کتاب از نویسندهای چیرهدست به متفکری انساندوست تبدیل شده و بیپرده به بازنمایی ظلم و ستم و بهرهکشی طبقه مرفه جامعهاش از ضعیفان پرداخته است. حکومت استبدادی تزارها، زندگی رنجآور کشاورزان، محکومان به زندان، تبعیدیها و اعمال شاقهای که آنها مجبور به انجامش بودند، همیشه تولستوی را آزار میداد و او در رمان «رستاخیز» بلاخره علیه همه این بیعدالتی ها قیام کرد. «رستاخیز» اثری است که اگر اهمیتش بیشتر از جنگ و صلح و آنا کارنینا نباشد، دستکمی هم از آنها ندارد، منتها در زمینهای کاملا متفاوت با آن دو