ندیمهای جوان در مونت کارلو با مرد جوان ثروتمندی به نام ماکسیم دو وینتر که همسرش ربکا را به تازگی از دست داده است آشنا میشود. آندو عاشق یکدیگر شده و ازدواج میکنند. ماکسیم همسرش را به عمارت باشکوه ماندرلی میآورد اما خدمتکاران که هنوز به همسر اول ماکسیم که به طرز مشکوکی جان داده است وفادارند، خانم دو وینتر جدید را با بیمیلی به عنوان بانوی خانه میپذیرند. اما در رآس آنان خانم دانورس، ندیمه وفادار ربکاست که بانوی زیبارویش را همچنان میستاید و برخوردی سرد و ترسناک با بانوی جدید خانه دارد.
«گربۀ بلیتس» رمانی تاریخی پیرامون جنگ جهانی دوم نوشته رابرت وِستال(۱۹۹۳-۱۹۲۹) نویسنده انگلیسی است. گربۀ بلیتس داستان حوادثِ رُخداده برای گربهای دوستداشتنی است که جنگ او را از صاحبش جدا کرده است. صاحب این گربه برای دفاع از کشورش به جنگ دشمن میرود؛ بنابراین گربه درصدد برمیآید تا بگردد و او را پیدا کند. او در این جستوجو اتفاقاتی را به چشم میبیند که روایتگر بخشی از تاریخ جنگ جهانی دوم است. در آمریکا، در اواخر سالهای ۵۰ میلادی، دامپزشکی اهلِ میدْوِست جان گربهای را، که در سانحهای رانندگی آسیب دیده، نجات میدهد و خود مسئولیت نگهداری گربه را نیز برعهده میگیرد. تنها عارضۀ این سانحه، بزرگشدگی مهرۀ پنجم گردن حیوان است. چندی بعد، این دامپزشک به ساحل غربی آمریکا نقل مکان میکند و گربه را نزد دوستانش در میدْوِست باقی میگذارد. ماهها بعد، گربهای با همان رنگ و خطوخال، پشت پنجرۀ اتاق عملِ دامپزشک در ساحل غربی ظاهر میشود. باورکردنی نیست، پشت گردن گربه را معاینه میکند و همان بزرگشدگی را در مهرۀ گردن مییابد. گربه ۲۴۰ کیلومتر پیموده بود تا او را پیدا کند. امروزه، حتی شکاکترین جانورشناسان پذیرفتهاند که گربهها قادرند راه خانهشان را از مسافتی بعید، چندصد کیلومتر دورتر، پیدا کنند؛ درست مثل کبوترهای نامهبر. پروفسور جِی. بی.راین، استاد دانشگاه دیوک، از آن زمان بیش از سیصد گربه را، که گفته میشود از این قابلیت برخوردارند، مورد بررسی قرار داده و اثبات میکند بیش از پنجاهتای آنها از این توانایی برخوردارند؛ شما با این قابلیت در کتاب پیشِ رو آشنا خواهید شد. ناگفته نماند که این کتاب ترکیبی از واقعیت و تخیّل است. کسانی که با تاریخ روزشمار جنگ جهانی دوم آشنایند، پی خواهند برد که نویسنده رُخدادها را اندکی پسوپیش کردهاست، اما تمام آنها حقیقتاً در عالمِ واقع رُخ داده است.