عنوان سیزده سالگی برای مخاطب و خواننده کتاب کافی است تا به ابعاد هیجان آور موضوع پی ببرد.اینکه شخصی در سن سیزده سالگی، به عنوان اسیر جنگی به دست دشمن افتاده باشد شاید برای مخاطب امروزی امری غیرقابل باور باشد اما با خواندن این خاطرات نه تنها می تواند واقعیت این موضوع را از نزدیک لمس کند بلکه ماجراهای ناگفته زیادی را در کتاب بخواند و اسارت را جور دیگر درک کند . از همان لحظه اسارت، به دلیل سن و سال کمی که داشت افسران نظامی سعی در استفاده تبلیغاتی از این موضوع می کنند و وی را تحت فشار می گذارند تا بگوید که وی را به زور به جبهه اعزام کرده اند، اما طحانیان کوتاه نیامده و با استقامت برای خود ماجرا جویی های زیادی را در اسارت ترتیب می دهد. سید مهدی طحانیان به واسطه جثه کوچکش می توانست از لای نرده های زندان عبور کرده و خیلی از اتفاقات را از نزدیک و بدون واسطه مشاهد کند از جمله حضور زنان ایرانی که در اردوگاه اسیر بودند و تنها کسی که با آنها از نزدیک ارتباط داشت این اسیر نوجوان بود. درنهایت زمانی که آقای طحانیان از زندان های عراقی آزاد شد تنها 21 سال داشت که خود نوید یک شروع تازه را می داد.
در عملیات «بیت المقدس» که در روز آزادسازی خرمشهر انجام شد؛ یک گردان از لشکر ۴۱ثارالله به فرماندهی «قاسم سلیمانی» در محاصرهی دشمن گرفتار شدند و تعدادی از نیروهای ایرانی توسط ارتش عراق به اسارت در آمدند. از نیروهایی که اسیر شدند، ۲۳ نفر، نوجوانهایی بودند که پانزده تا هفده سال بیشتر نداشتند. کتاب «آن بیست و سه نفر» نوشتهی احمد یوسفزاده روایت هشت ماه از اسارت نه سالهی یکی از همین ۲۳ نفر است. زبان روان و روایت دوست داشتنی یوسفزاده از روزهای اسارت، شرح دیدارهای این نوجوانها باصدام و خبرنگاران و تمامیلحظات تلخ و شیرینی که آنها با هم داشتهاند، مطالعهی این کتاب را برای مخاطب دلپذیرتر کرده است.