وقتی دیگه نتونی مسابقه بدی چی کار میکنی؟
بیخیال، تا اون وقت اونقدر پول داریم که هر کار خواستیم بکنیم.
شاید، جز اینکه با هم کنار بیایم.
شاید بتونم یاد بگیرم کاسموپولیتن بخونم و فکرم باز بشه.
خب، همیشه جای پیشرفت هست.
گندت بزنن!
چی؟
گندت بزنن!
خب آره واقعاً دیگه گندیدهم!
بعضی مردها از زنهای غرغرو خوششون میآد، ولی من نه.
فکر کنم پَتی غر نمیزد، مگه نه؟
همهٔ زنها غر میزنند، ولی تو از همهشون بیشتر، تو قهرمان غر زدنی.
خب، پس چرا برنمیگردی پیش پَتی؟
حالا که با توام.
هرزه؟
آره، هرزه.
آن برخاست و رفت طرف کمد، چمدانش را برداشت و شروع کرد لباسهایش را در آن گذاشتن. جک به آشپزخانه رفت و یک بطری نوشیدنی دیگر برداشت. آن داشت گریه میکرد و ناراحت بود. جک نوشیدنیدردست نشست و یک جرعهٔ سیر نوشید. دلش نوشیدنی قویتری میخواست. واقعاً دلش نوشیدنی قویتری میخواست و یک سیگار دیگر.
وقتی خونه نیستی میآم و بقیهٔ وسایلم رو برمیدارم.
زحمت نکش. برات میفرستم.
آن دمِ در ایستاد. گفت: «خب، فکر کنم این آخرشه.»
جک جواب داد: «فکر کنم همینه.»