جستجو
منو بستن

محصولات با برچسب 'توتالیتر'

نمایش به عنوان گرید لیست
مرتب سازی بر اساس
نمایش در هر صفحه

مرگ کسب و کار من است

125,000 تومان
کتاب مرگ کسب و کار من است، رمانی نوشته ی روبر مرل است که نخستین بار در سال 1952 به انتشار رسید. داستان این رمان در سال 1913 و در زمان سیزده سالگی رودولف لانگ آغاز می شود. پدر و مادرش او را به شکلی افراطی تحت تعلیم آموزه های مسیحیت کاتولیک قرار می دهند که به هیچ وجه دلخواه و مطلوب رودولف نیست. پدر رودولف، که شخصیتی بی ثبات است و با پسرش رابطه ای خشک و نه چندان صمیمانه دارد، می خواهد که او یک کشیش شود. اما رودولف لانگ در پانزده سالگی به ارتش می پیوندد و پس از سال ها، به سِمت فرماندهی اردوگاه آشویتس در سال 1943 دست می یابد. آشویتس که در ابتدا اردوگاه کار اجباری است اما پس از مدتی به اردوگاهِ نیستی تبدیل می شود، جایی است که فرآیند آهسته ی ساخت «کارخانه ای برای مرگ» در آن به وقوع می پیوندد. لانگ خیلی سخت کار می کند تا به هدف خود برسد: کشتن هر چه بیشتر دشمنان و خلاص شدن از شر جسدها به بهترین شکل ممکن.
تصویر از شهری با میله های آهنی

شهری با میله های آهنی

75,000 تومان
اگر این حکم پذیرفته باشد که «ملّت‌ها دارای همان حکومتی هستند که شایستگی‌اش را دارند»، آن‌گاه هر حکومتی مشروع است و نیز هرچه بر سر هر ملّتی آید مشروع است. اما همواره حتی زیر حکم حکومت جور کسانی خواهند بود که نومیدانه زمزمه کنند: «به ضرب گلوله از پا درآمدن صد بار بهتر از دست روی دست گذاشتن و آرام نشستن است». حتی در شهری با میله‌های آهنی که در آن هیچ‌کس نه انتقادی به زبان آورده نه انتقادی شنیده و همگان خود را مکلف می‌دانند که طبق انتظار سیستم زندگی کنند فقط یک نفْس بی‌قرار، یک آدم شوریده‌سر متمرد، یا حتی یک خیالباف محض کفایت می‌کند که آگاهی خفته‌ی مردمان بیدار شود؛ همین‌که به ترس خود آگاه شوی درمی‌یابی که ترس حاکم جور چند برابر توست. اما کی درمی‌رسد آن لحظه؟ چه وقت انسان ترس‌خورده درمی‌یابد آن‌کس که ترس به جانش می‌اندازد، خود، در ترسی دائمی از مردمانی به سر می‌برد که رعب و وحشت را بر آنها حاکم کرده است؟ چه وقت انسان ترس‌خورده درمی‌یابد که امپراتور عریان است؟ و چون او، لوانتن شهری با میله‌های آهنی، به ترس حاکم جور آگاه می‌شود، چشم می‌گشاید و پیرامون خود را نیز می‌بیند و دیگرانی را می‌یابد همچون خودش شورمند و آگاه‌شده از ترس امپراتور، دیگرانی که سودای روزی را در سر می‌پرورند که شعله‌ای بخیزد و قصر پشت میله‌های آهنی را در کام کشد و مردمان به قصر یورش برند و حاکم جور را به زیر کشند…اما آرزوهای مردمانی این اندازه فسرده و ترس‌خورده یک‌شبه به بار نمی‌نشیند.