جستجو
منو بستن

بازار سیاه گیسو

تولید کننده: سپیده باوران
«بازار سیاه گیسو» مجموعه اشعار اجتماعی سیداکبر میرجعفری (-۱۳۴۸) است که درون‌مایه‌ای انتقادی و طنز دارد. نه اینکه میرجعفری همین دیروز و پریروز به جمع طنز سرایان پیوسته باشد، نه. شعرهای «بازار سیاه گیسو» نشان می‌دهد که از وقتی یاد گرفته ناز را با غاز و جیز را با میز قافیه کند، شروع کرده سر به سر بزرگ‌ترها بگذارد. با آنها شوخی کند و برای شعرشان نقیضه بسازد. البته شوخی با بزرگان آدابی دارد. او هم سعی کرده با زبان خودشان با آنها شوخی کند. پس توقع نداشته باشید، با خواندن بازار سیاه گیسو به قهقهه بیفتید؛ درست مثل وقتی که شعرهای طنز روزنامه‌ای می‌خوانید! کمی تامل کنید! حتما خنده‌تان می‌گیرد؛ اگرچه با تأخیر: زنگ زد، با من نه، با همکار خوبم کار داشت با همان مردی که از ما دین‌گریزان عار داشت آری آن انسان با ایمان همیشه روزه بود هر کجا می‌رفت، با خود سفرهٔ افطار داشت بحث از تقوا که می‌شد، هیچ‌وقت این مرد پاک کم نمی‌آورد؛ زیرا واقعاً بسیار داشت خانهٔ ما در ته بن‌بست دوزخ بود و او خانه در جنات تجری تحتها الانهار داشت من نمی‌فهمم چگونه از صدای پشت خط ملتفت می‌شد که زن پیراهن گلدار داشت ـ «خانم! ایشان نیستند، از این اداره رفته‌اند» او ولی بر ارتباط دیگری اصرار داشت پاسخِ اصرار او، از سوی من انکار بود غافل از آنکه چه منظوری از این رفتار داشت از صدایش خوب فهمیدم حجابش کامل است اتفاقاً جای چادر پردهٔ پندار داشت گرچه وی از هر دری با من سخن‌ها گفته بود زود فهمیدم که او با هرکه می‌شد، کار داشت! زیرکی می‌گفت: «با این وضع عشق و عاشقی بعد از این بایست دفترخانهٔ سیار داشت» صبح عاشق بود و شب فارغ، تو گویی نزد او اتفاقاً زندگی هم دکمهٔ تکرار داشت زندگی البته با سابق تفاوت کرده است پیش از این‌ها بی‌حیایی دور خود دیوار داشت با دهان باز اگر بلبل برایت نغمه خواند پس چگونه برگ گل در گوشهٔ منقار داشت؟ گفت: «این شعرت که مثل شعرهای حافظ است» گفتمش: «حافظ مگر مجموعهٔ لیچار داشت؟»
قابلیت دسترسی: موجود
10,000 تومان
i h
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است

گرچه دارم عذر ناپیدا، نمی‌دانم چرا
مدح می‌گویم رئیسم را، نمی‌دانم چرا
مرد قانون است اما در تمام عمر خویش
از قوانین بوده مستثنا، نمی‌دانم چرا
سرور و آقای ما از بس که آقازاده‌ است
مادرش هم بوده حاج آقا، نمی‌دانم چرا
می‌رود هر سال کانادا، نمی‌دانم چرا
ظاهرا مرد است اما دکترایش خورده است
مهر دانشگاه الزهرا، نمی‌دانم چرا
اهل فرهنگ است اما دوستانش گفته‌اند
خاطراتی دارد از ناجا، نمی‌دانم چرا
دوستان مهربانش نردبانش می‌شوند
بعد می‌افتند از آن بالا، نمی‌دانم چرا
بنده هی جان می‌کنم، ایشان ترقی می‌کنند
بنده هی جان می‌کنم،نمی‌دانم چرا
بس که می‌پرسند از بنده که «این بابا چرا»
بنده می‌گویم که «ای بابا… نمی دانم چرا»

مشخصات محصولات
پدید آورندهسیداکبر میرجعفری
تعداد صفحات134
سال انتشار1395
شمارگان550
نوبت چاپاول
قطع کتابرقعی
شابک9786007746127
نوع جلدشومیز
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*