«اسماعیل» نام رمانی از امیر حسین فردی است. ماجرا در یک محله به اسم قنبرآباد میگذرد. راوی داستان دانای کل است. اسماعیل زاغو که جوانی زیبارو، بلوند، کتابخوان و ورزشکار است به قهوه خانه علی خالدار رفت و آمد می کند.
رمان شاه بیشین داستانی از زندگی محمدرضا شاه پهلوی است. این کتاب با نوع روایت خاص دوم شخص از دو سطح و لایه اصلی تشکیل شده است: الف) روایتهایی از نگاه واپسین پادشاه ایران زمین بر روی تخت بیمارستان و همسر او. در جریان این روایت ها، نویسنده در کنار بستر بیماری شاه حضور دارد و به شکلی نامریی، به توصیف حالات و روحیات او می پردازد. ب) روایتهای شخصی نویسنده که در جریان آن به گذشته خانوادگی خود نقب می زند و خاطراتی را از زمان سپری شده به تصویر می کشد و با این رفت و برگشتها و پرشهای زمانی و مکانی، لایه های داستانی جدیدی را به وجود می آورد.
در این رمان سرباز و ستوانی عراقی به منطقهای کوهستانی در شمال شرقی عراق مأمور میشوند. عراق قصد دارد جبهه جدیدی در این منطقه باز کند. به همین سبب این افراد برای دیدبانی و تعیین وضعیت نیروهای ایرانی به منطقه فرستاده شدهاند. سرباز، فردی درونگرا و مغموم است. او پیش از این در مناطق دیگری نیز جنگیده است و خاطرات تلخی از آن زمان به یاد دارد. تصویر کشتگانی که در آبراههای هور افتادهاند و موشهایی که همه جا در کمینند تا اجساد مردگان را غارت کنند، کابوس خواب و بیداری اوست. در مقابل، ستوان سرزنده و شوخ طبع است. جثه لاغری دارد اما با این حال اهل شوخی و مزاح است. گویا به مرگ نمیاندیشد. سرباز و ستوان راه سخت کوهستانی را در شرایطی که زمین از برف پوشیده شده است طی میکنند. سرباز چون ستوان را برخلاف خود میبیند و او را بیاعتنا به دلهرههای مرگ مییابد در موردش تردید میکند.
کتاب قطار مهاراجه مجموعه خاطراتی کوتاه از استادان ، شهرها و مردم هند است که کمتر از کسی شنده شده است و درون مایه طنز دارند که مربوط به اقامت 5 ساله در هند و سفر به شهرهای مختلف خاطرات شیرینی از آدم هایی است که با آنها برخورد داشته ام.