جستجو
منو بستن

از قیطریه تا اورنج کانتی

کتاب حمیدرضا صدر به نام از قیطریه تا اورنج کانتی، کتابی تلخ است که ارزش ادبی بالایی دارد. حمیدرضا صدر زمانی که متوجه پیشرفت بیماری سرطان شد، برای ادامه درمان راهی امریکا شد و در همان‌جا تصمیم گرفت درباره‌ی دوران درگیری‌اش با این بیماری و روزهای خود در این مدت بنویسد. درباره‌ی مبارزه‌ و ایستادگی خودش برای زنده ماندن و البته که شکست بیماری. با این شرط که کتاب زمانی چاپ شود که او چشم از دنیا بسته باشد. کاش این کتاب به مرحله چاپ هنوز نرسیده بود. فصل آخر این کتاب را غزاله صدر، دختر حمیدرضا صدر نوشته است. وی درباره‌ی روزهای پایانی‌اش با پدرش نوشته است و چه فصل تکان دهنده‌ای است. در این کتاب حمیدرضا صدری را می‌بینیم که دارد برای بعد از خودش از زندگی می‌نویسد. از تلاش و تعریف سلامتی و ارزشی که شاید فقط زمانی متوجه آن شویم که در بستر بیماری هستیم. از روزهایی می‌گوید که می‌رود بی آنکه توجه کنیم که این روزها و ساعت‌ها هرگز باز نمی‌گردند. زمانی این گفته‌ها ارزش پیدا می‌کنند که فردی مانند او که در تمام دوران حیاتش تلاش کرده و زندگی پرثمری داشته است به ما گذر زمان را گوشزد می‌کند. فردی چون او از ارزش لحظات زندگی و سلامتی می‌نویسد.
قابلیت دسترسی: ناموجود
98,000 تومان
ارسال به
*
*
Shipping Method
نام
تخمین زمان ارسال
مبلغ
گزینه حمل و نقلی تعیین نشده است

یکی از آن نیم‌روزهای ظاهر تکراری، احتمالا ملال‌آورتر از باقی روزها. اما نه. نه چندان تکراری؛ نه خیلی ملال آور.

توفانی در راه است. توفانی بزرگ. خیلی بزرگ.

زمانش در ذهنت مانده. ساعت و دقیقه‌اش. همه‌ی جزئیاتش. ساعت ۰۴۸:۱۰ سه شنبه، ۶ شهریور ۱۳۹۷ در «طبقه‌ی زیرین بیمارستان بانک ملی» بخش بیماران ریوی. سالنی فرورفته در سکوت. بیمارانی منتظر و آرام. ماتمکده‌ای نزدیک مراکز پولی ایران در خیابان فردوسی. کنار بانک‌های ملی و مرکزی و صرافی‌ها و سفارتخانه‌ها.

با این همه بی‌اعتنا به پول با مرکزیت جسم‌های آسیب دیده.

هرچه چشمان اهالی پول از شوق داشته‌ها برق می‌زند. چشمان بیماران روی سکوهای فلزی راه راه بی فروغ است.

این‌ها میهمانان بی‌دردسری شده‌اند. دیگر صدایشان را بالا نمی‌برند. نه ظرفی را چرک کرده اند و نه با سخنی

دلی را آزرده‌اند. اکثرشان قانع‌اند به خاموشی و التماس مثل الآن شان مثل همین جا. سکوت، سکوت.

یکه و تنها در برابر دکتر رسول ب- متخصص بیماری‌های ریوی. مرد لاغر اندامی که برق چشمان تنگ شیطنت بارش اجازه نداده رنگ چشمانش را تشخیص بدهی. یکی از  آن دکترهای خونسرد خوش‌رویی که تو را شناخت. شناخت و با لبخند سردی دستی بر شانه‌ات زد: «شما کجا و این جا کجا آقای صدر؟»

«مریضی برای همه است. دکتر عزیز.»

دکتر عکسی با تو گرفت و فرستاد برای پسر دانشجویش که ادعا کرد هميشه شیفته‌ات بوده است. او درجامه‌ی

سپید پزشکی نشست و تو با همان کت تیره‌ی همیشگی‌ات کنارش ایستادی. او رو به دوربین لبخند زد و تو رو به دوربین نیشت را باز کردی. تخت معاینه درپس زمینه و یک میز در پیش زمینه است. تصاویر اسکن ریه‌ات روی میز، تصاویر لعنتی. عکس گرفتن با پزشکان هرگز دلپذیر نبوده. پزشکان معمولا حالت فاتحان را می‌گیرند

و بیمار مادرمرده هميشه حقیر و کوچک به نظر می‌رسد. شبیه یکی از غلامان یا بردگان پزشک.

دکترب -- تصاویر ریه‌ات را در برابر لایت‌باکس گرفته. تندتر شدن ضربان قلبت برخلاف خونسردی ظاهری‌ات.

گزگز کردن نوک انگشتان دستان و پاهایت. بالا رفتن انگشت دست راست دکتر و پایین آوردنش روی ریه‌ی چپ و نشان دادن دو نقطه. لکه‌ی کوچکی همراه با توده‌ی بزرگی بالای سرش، لکه‌ی سپیدی در آن قاب سیاه به اندازه‌ی یک دانه لوبیا. تیز شدن گوش‌هایت. شنیدن آن واژه‌ی نکبتی از زبان دکتر: مشکوک ... مشکوک ... مشکوک. پزشکان معمولا اخبار بد را تلگرافی به بیماران می‌دهند. چندان جمله پردازی نمی‌کنند. حتی پزشکان مهربان واژه‌ی «مشکوک» را فقط و فقط آميخته با اندکی تعارف و هم‌دردی بر زبان می‌آورند. و واژه‌ی «مشکوک» در ترمینولوژی‌شان یعنی «بدخیم».

مشخصات محصولات
پدید آورندهحمیدرضا صدر
تعداد صفحات333
سال انتشار1400
شمارگان1500
نوبت چاپهشتم
قطع کتابرقعی
شابک9786220108757
نوع جلدشومیز
0.0 0
نقد و بررسی خود را بنویسید بستن
*
*
  • بد
  • عالی
*
*
*