کتاب خاطرات خانه ارواح، رمانی نوشته ی فئودور داستایفسکی است که اولین بار در سال 1862 منتشر شد. فئودور داستایفسکی به خاطر عضویت در گروهی مخفی از آرمان گرایان، در سال 1849 بازداشت و به یکی از اروگاه های کار در سیبری تبعید شد. این تبعید که مشکلات روحی و جسمانی زیادی را برای داستایفسکی به وجود آورد، مایه ی الهام او برای خلق رمان خاطرات خانه ارواح گردید. داستان این رمان توسط مردی روایت می شود که به خاطر قتل همسرش به ده سال زندان محکوم شده است. داستایفسکی در این کتاب به شکلی روشن و ملموس، شایط جهنم گونه ی زندان را به تصویر می کشد: بی رحمی نگهبانانی که عاشق اذیت و آزار زندانیان هستند؛ شرارت زندانیانی که از کشتن کودکان لذت می برند؛ و رنج کشیدن انسان هایی نجیب به خاطر تحقیر و بدرفتاری.
کتاب بیست و سه قصه، شامل بیست و سه داستان کوتاه است که با محوریت پندآموزی و اخلاق نوشته شده اند. از میان داستانهای کتاب میتوان به عنوان های ذیل اشاره کرد: "خدا آگاه است و صبور"، دو پیرمرد"، "هر جا عشق هست، خدا هم هست"، "دختر بچه های عاقل تر از مردها"، "الیاس"، "سه تارک دنیا"، "بچه جن و تکه نان"، "چه مقدار زمین نیاز است"، "طبل تو خالی"، "گناهکار پشیمان"، "قهوه خانه سورات"، "بسیار گران"، "کار، مرگ، بیماری" و "پسر خوانده". داستان های تولستوی با داستانهای مثنوی مولوی شباهت های غیر قابل چشم پوشی دارد. برای نمونه داستان"پسرخوانده"، شبیه داستانی از مولوی است که در آن، مردی از حضرت موسی میخواهد که خداوند کاری کند تا او بتواند زبان حیوانات را بفهمد. تولستوی و مولوی از این وجه که هردو با استناد به کتابهای مقدس خود، داستانهای اخلاق محور مینویسند، شباهت بسیار دارند؛ گویی تولستوی از این منظر، مولوی روس است که این بار با تکیه بر پندهای اخلاقی کتاب مقدسش انجیل، در بستر آن فرهنگ، داستان سرایی میکند. لودویک ویتگنشتاین، فیلسوف برجسته ی معاصر که شیفته ی عرفان بود، در نامه ای به راسل، که او نیز از فلاسفه ی برجسته ی سده ی بیستم میلادی بود، مینویسد: " داستانهای تولستوی را، که تازه منتشر شده، خواندم. عالی است. اگر نخوانده ای بگیر و بخوان. "
کتاب یک اتفاق مسخره، اثری نوشته ی فئودور داستایفسکی است که اولین بار در سال 1862 منتشر شد. این اثر جذاب و خواندنی، داستانی هجوآمیز از داستایفسکی است که به ماجراجویی های مردی روس می پردازد. پروتاگونیست داستان، ایوان ایلیچ پرالینسکی، پس از این که با دو تا از همکارانش کمی بیش از حد معمول الکل می نوشد، شروع می کند به صحبت درباره ی این که چقدر دوست دارد در زندگی، فلسفه ای بر پایه ی مهربانی با زیردستان و فرودستان داشته باشد. ایوان پس از ترک این جمع سه نفره، به جشن عروسی یکی از زیردستان خود می رود و تصمیم می گیرد تا بالاخره این فلسفه ی خود را در دنیای واقعی به کار بندد. اما این تصمیم او، جشن عروسی را به آشوب خواهد کشید.
بیابان داستان پسری سودایی است که با داییاش رهسپار سفری میشود، سفری که نقطهی پایانی است بر دنیای خیالانگیز کودکی او. پسرک در طول این سفر رویدادهای شگفتی را از سر میگذراند و بسیاری از مفاهیم عمیق زندگی را با تمام وجود درک میکند، مفهوم عشق، ترس، تنهایی و البته مرگ.
علاقمندان خواندن رمان های داستایفسکی در کشورمان اکنون و با گذشت بیش از 150 سال این فرصت را یافته اند تا کتاب یادداشتهای داستایفسکی بر جنایت و مکافات را بخوانند که بسیاری از فنون و تمهیدات روایی، شخصیت پردازی و گسترش مواد خام داستانی پیش از نگارش نهایی این رمان را می توان در آن مشاهده کرد. تغییرات فراوانی نسبت به رمان در این یادداشتهای دیده می شود که در رمان منتشر شده وجود ندارند: روایت اول شخص راسکلنیکف، تغییرات بنیادی در شخصیت های مهم رمان و حتی حذف و اضافات مهمی که کاملاً پیداست ذهن داستایفسکی را به خود مشغول کرده بودند اما او هیچگاه مجال نیافت آنها را در نسخه نهایی رمان اعمال کند. حذف و اضافات بسیار شگفتی ساز و حیرت انگیز…
رمان بیچارگان اولین رمان داستایفسکی است که آن را در ۲۰ سالگی نوشت. داستایفسکی با این اثر توانست وارد محافل ادبی روشنفکران مطرح زمان خود شود و راه را برای رسیدن به موفقیت هموار کند. داستایفسکی شهرت زیادی کسب کرد و داستان اینکه منتقدان چگونه این رمان را کشف کردند یکی از ماجراهای مشهور در تاریخ ادب روسیه است.
نیمهشبِ بیستوسوم آوریل 1849، سیوشش نفر از جمله فیودور داستایفسکی به جرم عضویت در «محفل پتراشفسکی» بازداشت شدند. محاکمه داستایفسکی هشت ماه طول کشید. پس از اتمام بازجوییها، به فرمان تزار نیکلای اول، دادگاه تشکیل شد و داستایفسکی را به جرم خواندن، گزارشندادن و توزیع نامههای ضددینی و ضدحکومتی به تیرباران محکوم کرد. درست در سحرگاهی که محکومان پای سکوی تیرباران بودند و سه نفر از همقطاران داستایفسکی با چشمهای بسته در انتظار آتش گلوله بر سینههایشان بودند، پیک تزار از راه رسید و خبر از لغو مجازات اعدام برای محکومان حلقهی پتراشفسکی داد؛ اما تجربهی عذاب روحی این لحظات هرگز داستایفسکی را رها نکرد. سال 1860 داستایفسکی متن بازجوییهایش در زندان تزار را بازنویسی کرد و توضیحاتی نیز به آن افزود؛ کتاب حاضر شرحی است از آن تجربهی هولآور. همچنین او دربارهی پروندهی خود و دیگر اعضای محفل پتراشفسکی نوشته و البته مشروح بازجوییهایش را طی زمان رسیدگی به این پرونده بیکموکاست آوردهاست.
کتاب رؤیای آدم مضحک مجموعهای از 7 داستان کوتاه از نویسندهی بزرگ روس فیودور داستایفسکی است. عناوین داستانهای این مجموعه به ترتیب «آقای پروخارچین»، «پولزونکوف»، «دزد شرافتمند»، «ماری دهقان»، «کروکودیل» و «رویای آدم مضحک» است که هرکدام از آنها مربوط به دورهای از زندگی نویسنده است. داستان رویای آدم مضحک که عنوان اصلی کتاب از روی این داستان انتخاب شده در سال 1877 منتشر شد. داستایفسکی این داستان را سالها بعد از نوشتن آثار بزرگش همچون جنایت و مکافات و قمارباز نوشته است. به همین دلیل میتوان پختگی و رشد قلم نویسنده را هم در خلل داستانهای این مجموعه که درنهایت به رویای آدم مضحک ختم میشود را حس کرد. با اینکه موضوع داستان ها با یکدیگر تفاوت دارند اما نبوغ و هنر داستایفسکی در لایههای پنهان هر اثر امری است اجتنابناپذیر. این کتاب در ایران با ترجمهی رضا رضایی از سوی نشر ماهی منتشرشده است.
ایوان سرگیویچ تورگیِنف (۱۸۸۳- ۱۸۱۸) نویسندهٔ روس، در دانشگاههای مسکو و سن پترزبورگ و برلین تحصیل کرد. در رمانهایش بیشتر از مسائل اجتماعی میگوید. شکارچی در سایهروشن زندگی (۱۸۵۲) ضربهٔ کوبندهای به سرمايهداری وارد کرد و در لغو بردهداری سهم داشت. پس از صدور منشور آزادی، تورگیِنف از نخستین زمیندارانی بود که با بردگان خود به توافق رسید. پربارترین دورهٔ زندگی تورگیِنف سالهای ۱۸۶۱-۱۸۵۰ بود که نیمهٔ دوم آن را در اروپای غربی گذراند. در ۱۸۶۳خانهٔ مجللی در بادن ـ بادن خرید و تا ۱۸۷۰در آنجا زندگی کرد. پس از جنگ فرانسه و پروس بیشتر اوقات را در پاریس و کنار محبوبش مادام ویاردو ماند. سرانجام با بیماری سرطان ستون فقرات مرد.
دربارهٔ عشق و یازده داستان دیگر، دوازده داستان کوتاه از نویسنده شهیر روس، آنتون چخوف دارد. دوازده داستان این کتاب عبارتند از: پولینکا، حادثهای در زندگی یک پزشک، وروچکا، میخواهد بخوابد، خانهای با اتاق زیر شیروانی (داستان یک نقاش)، جانِ دلم، درباره عشق، یونیچ، لجن، «آنّا» به گردن، خانمی با سگ کوچک و عروس
«همهی خانوادههای خوشبخت مثل هماند؛ اما خانوادههای شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند.» این جمله ورودی است بر کتاب آناکارنینا نوشتهی لئو نیکلایِویچ تولستوی که سروش حبیبی ترجمهی آن را برعهده داشته است. تولستوی نویسندهی سرشناس روس است که در زمان حیات خود هرچه در کشورهای غربی شهرت و آوازه مییافت، در کشور خود از سوی دستگاههای دولتی مورد لعن و نفرین واقع میشد و از انتشار کتابهایش جلوگیری به عمل میآمد. او همچنین با انتشار رمان «رستاخیز» از طرف مرجع عالی کلیسای ارتدکس مرتد اعلام شد. با وجود همهی فشارها و مانعتراشیها، از این نویسنده آثار درخشانی به یادگار مانده است که «جنگ و صلح»، «قزاقها»، «مرگ ایوان ایلیچ»، «سعادت زناشویی» و … از آنجملهاند. «آناکارنینا» داستان استفان آرکادیچ، اشرافزادهای روس است که با معلم سرخانهی فرزندش به همسر خود خیانت میکند و همسرش با فهمیدن این موضوع میخواهد خانه و شوهر خاطیاش را ترک کند. آناکارنینا، خواهر استفان آرکادیچ، که همراه با همسر اشرافی و بلندپایهی خود در شهر سنپترزبورگ زندگی میکند، برای کمک به خانوادهی برادرش به خانهی آنها در مسکو سفر میکند. مشکل استفان و همسرش با کمک خواهر حل میشود؛ اما در این میان آناکارنینا که برای حل مسئلهی خیانت آمده بود، خود دل به یکی از اشراف میبندد و داستان خیانتی دیگر شکل میگیرد. این داستان که شرحی از روابط حاکم بر خانوادههای اشرافی روس در قرن نوزدهم است و پایان خوشی هم ندارد، یکی از شاهکارهای ادبی بزرگ دنیاست. نویسنده در این کتاب در خلال داستانهای موازی، عقاید و نظرات شخصی خود را در زمینهی آموزش و پرورش کودکان، مذهب و آموزش شیوههای جدید کشاورزی مطرح میکند.
داستان در قرن ششم اتفاق میافتد. تاراس بولیا، قزاق پنجاه سالهای است که همیشه آماده جنگیدن و کشتار در راه اعتقاداتش است، با دو پسرش اوستاپ و آندری به اردوگاه قزاقها میروند. شب و روز اسب میتازند و درست هنگامی به آنجا میرسند آنها درگیر جنگی خونین با لهستانیها میشوند و مرگ را برای تاراس بولبا همراه دارد، هر دو پسرش در این خون سرنوشتهای وحشتناکی در انتظاراشت است. داستان تصویری از طنز تلخ و هولناک است و شجاعت و خونریزی را در تقابلی کنار هم قرار داده است.
این رمان در قالب خاطرات یک افسر اشراف زاده امپراتوری روسیه به نام پتر آندرویچ و با زاویه دید اول شخص نوشته شده است. «دختر سروان» داستانی رمانتیک و زندگی نامه ای است که در متن شورش پوگاچف در سال های ۴-۱۷۷۳ در دوران سلطنت ملکه کاترین دوم جریان دارد. پوشکین در آن دوران در خزانه اسناد دولتی در شهر سن پترزبورگ مغشول به کار بود و به همین مناسبت این داستان را به رشته تحریر در آورد. وی هرچند در این داستان نظری منفی نسبت به خشونت و کشتار و چپاول این قیام دارد اما در عین حال یملیان پوگاچف رهبر این قیام دهقانی را به عنوان شخصیتی استثنایی و تحسین برانگیز به تصویر کشیده است. «دختر سروان» آخرین اثر پوشکین است. بلنیسکی، منتقد ادبی روس، معتقد است «دختر سروان» داستانی است که بیشترین تاثیر را بر نسل نویسندگان رئالیست روسی بر جای گذاشته است. «دختر سروان» در مورد پتر آندرویچ، جوانی اشراف زاده در اواخر قرن هجدهم میلادی است. او به سن سربازی رسیده و پدرش بر خلاف نظر مادرش او را به خدمت نظام می فرستد و از روابط خود استفاده می کند تا پسرش را به منطقه ای دورافتاده در شرق رود ولگا و کنار دشت های قزاقستان اعزام کنند. پتر آندرویچ که در قلعه ای نزدیک به شهر ارنبورگ مشغول خدمت می شود، عاشق ماریا دختر سروان محل خدمتش می شود و ... .
ماجرای این رمان در ظهری از روزهای تابستان در یکی از روستاهای کشور روسیه، خاستگاه نویسنده شروع میشود. رسم است که در این روستا به میزبانی یکی از زنان جوان یا میانسال مجلسی برگزار شود. مهمانان این مجلس اغلب اشراف زادگان، افراد تحصیل کرده و کسانیاند که از مقام و منزلت بالایی برخوردارند و درباره مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... به بحث مینشینند. رودین (Rudin) شخصیت اصلی این کتاب نام جوانی است تحصیل کرده، خوش سیما، با استعداد و ماهر در فنون سخنوری و دقیقا همین ویژگیها باعث میشود پایش به یکی از محافل اشراف زادگان گشوده شود، با آنها به گفت و گو بنشیند و در تمام بحثها پیروز شود. این اتفاق سبب میشود بیوه زنی اشرافی با سه فرزند، رودین را در خانهاش بپذیرد و او را سکنی دهد. اما رودین حین مدت زمانی که درخانه این زن است درگیر ماجرایی عاشقانه میشود که جنبههایی دیگر از شخصیت او را که کاملا برخلاف آن چه که تا پیش از این از او دیده میشد، به نمایش میگذراد.
«داستان کوتاه» ژانری مهم در ادبیات است که کمتر به آن پرداختهشده است. در طول تاریخ تعریفهای مختلفی برای داستان کوتاه ارائهشده است. متداولترین تعریف آن «داستانی است، که بتوان آن را در زمان کوتاهی مطالعه کرد و به پایان رساند.» دانشنامهی بریتانیکا داستان کوتاه را نوشتهای تعریف میکند که از رمان کوتاهتر است و شخصیتهای کمتری در داستان داخلت دارند. اما بهترین و مشهورترین تعریف را ادگار آلنپو، نویسندهی آمریکایی، از داستان کوتاه دارد. او در کتاب فلسفهی نگارش میگوید:« داستان کوتاه آن است که کوتاهتر از رمان باشد و بیشترین زمانی که برای مطالعه باید برای آن صرف کرد، بین 30 دقیقه تا دو ساعت باشد.» آلنپو میگوید:«داستان کوتاه برخلاف رمان باید تنها یک خط داستانی داشته باشد و تنها یک شخصیت اصلی داشته باشد.» در تاریخ ادبیات غرب داستاننویسهایی وجود دارند که داستان کوتاههایشان مشهورتر و جذابتر از رمانهایشان است.
کتاب آناکارنینا، رمانی نوشته ی لئو تولستوی است که اولین بار در سال 1877 به چاپ رسید. آناکارنینا، همسر مقامی دولتی و قدرتمند، و زنی زیباست که عاشق افسری ثروتمند به نام کنت ورانسکی شده است. آنا که بی صبرانه به دنبال یافتن حقیقت و معنا در زندگی خود است، هنجارهای جامعه ی روس در آن زمان را زیر پا گذاشته و به منظور زندگی در کنار معشوق خود، همسر و پسرش را ترک می کند. اما پس از این کار، شرایط بسیار سختی برای او به وجود می آید که فرار از آن، نامحتمل به نظر می رسد. این رمان به داستان زندگی شخصیت دیگری نیز می پردازد: زمین داری به نام کنستانتین لوین که تولستوی، او را بر اساس شخصیت خود خلق کرده است. در حالی که آنا می خواهد از طریق عشق به خوشبختی برسد، لوین جست و جوی خود برای رضایت روحی را از طریق ازدواج، خانواده و سخت کار کردن پیش می برد.