اقای نویسنده و جنجال بر سر آپارتمان دولتی، در واقع خاطره ای است که نویسنده از زندگی خودش روایت کرده است. برای تحقیق و مطالعه درباره ی زندگی نیازی به رفتن به ماموریت هنری و خرج تراشی بیهوده برای خزانه ی دولت نیست، زندگی را در همان جا که هستید بررسی کنید: هم بسیار پر بارتر خواهد بود و هم ارزان تر. دست کم می توانید نگاهی به حیاط مجتمع ما بیندازید، ببینید چه آدم هایی، چه تیپ هایی، چه سرنوشتهایی ! احتمالا در کارخانه ی ماشین سازی کامسکی یا راهآهن بایکال-آمور هم آدم های جالب توجه پیدا می شود ولی نه به این نسبت. مجتمع ما مجتمع خیلی به خصوصی نیست، ولی نمی شود هم که گفت معمولی است. اینجا «مهندسان روح بشر» زندگی می کنند، اعضای تعاونی مسکن «نویسندگان مسکو». آدمهای بسیاری روی کره ی زمین وجود دارند که در طول زندگی شان حتی یک نویسنده ی زنده را هم به چشم ندیده اند، ولی در مجتمع ما بیش از صد نویسنده ی زنده هست. نویسندگان مشهور، کم شهرت، و اصلا بدون شهرت. ثروتمند، فقیر، با استعداد، منحصر به فرد، بی استعداد، چپی، راستی، وسطی و هیچ جایی. دهها سال است که یکدیگر را می شناسند. در زمان های گذشته یکدیگر را می خوردند، ولی حالا در صلح و صفا زیر یک سقف زندگی می کنند
رودولف ایوانویچ، میکروبیولوژیستی که بر روی واکسن طاعون کار میکند برای سخنرانی در همایش شورای مدیران وزارت بهداشت به مسکو دعوت میشود، غافل از اینکه بیاحتیاطی کوچکی او را به طاعون آلوده کرده است. رودولف پیش از آنکه نشانههای بیماری در او ظاهر شود با آدمهای بسیاری معاشرت کرده و حکومت وقت برای جلوگیری از شیوع بیشتر بیماری، رئیسِ پلیسمخفی را مامور به جمعآوری و قرنطینهی همهي آنهایی میکند که رودولف نزدیکشان بوده. تصمیم به پنهان کردن حقیقت و دستگیری بیچون و چرای کسانی که ممکن است بیماری را پخش کنند اگرچه جلوی شیوع بیماری... .