«وقتی ما مردگان سر برداریم» آخرین نمایشنامۀ هنریک ایبسن(۱۹۰۶-۱۸۲۸)، نمایشنامهنویس برجسته نروژی است. دستکم دو نفر این نمایشنامه را کاری بزرگ تشخیص دادند. جرج برنارد شاو در نوشتهای میگوید: «این نمایشنامه نشان میدهد که در کیفیت کار ایبسن هیچگونه خللی وارد نشده است. قلم سحرآمیز او در هیچیک از آثارش توانمندتر از این اثر نیست. از حد معمول کوتاهتر است، فقط همین»؛ و جیمز جویس جوان در سال ۱۹۰۰ در مقالهای در مجلۀ فورتنایتلی ریویو مینویسد: «در کل، وقتی ما مُردگان سر برداریم را میتوان در زمرۀ بزرگترین کارهای نویسنده قرار داد، اگر درواقع خودِ این اثر، بزرگترین کار او نباشد» . در بخشی از این نمایشنامه میخوانیم: مایا: تو خوشحالی؟ روبک: (طفره میرود.) من؟ مایا: آره، تو. هر چی باشه تو خیلی بیشتر از من خارج بودهی، خیلی بیشتر از من. حالا که دوباره برگشتهی واقعاً خوشحالی؟ روبک: نه... راستش رو بخوای، گمان نکنم خوشحال باشم... نه، خیلی خوشحال نیستم. مایا: (با شادی) دیدی! من میدونستم که خوشحال نیستی. روبک: شاید بیش از حد خارج موندهم؛ اونقدر که دیگه زندگیِ بستۀ اینجا بهنظرم غریب میآد. مایا: (با اشتیاق، صندلیاش را به او نزدیکتر میکند.) بیا، دیدی روبک؟ بیا دوباره بریم، هرچه زودتر. روبک: (اندکی بیحوصله) خب مایا، عزیزم، این دقیقاً همون کاریه که میخوایم بکنیم. خودت که این رو میدونی. مایا: ولی چرا الان نریم، همین الان؟ فکرش رو بکن. الان اگر اونجا تو منزل جدید و قشنگمون بودیم، چقدر راحت و آسوده بودیم. روبک: (لبخندی از سر اغماض) بهتره بگی «تو خونۀ قشنگ و جدیدمون» . مایا: (خشک و رسمی) من ترجیح میدم بگم «منزل» . بیا بگیم «منزل» . روبک: (با نگاهی شماتتبار) تو واقعاً موجود بامزهای هستی. مایا: راستی، خیلی بامزهم؟ روبک: به نظر من آره.
چنین نیست که نمایشنامه های ایبسن صرفا – یا حتا عمدتاً- به زن و مسائل زنان بپردازد. مجموعه یی هم که ایبسن از چهره ی مردان فراهم کرده است ، هم بدان سان ، چشمگیر و تحسین انگیز است. منتها، با آثار ایبسن بود که زن برای نخستین بار رخصت یافت در سینمای فردی تمام عیار – فردی تام و تمام و در خور توجه، فردی مستقل از مردان موجود در صحنه ی نمایش – در صحنه عرض اندام کند؛ و این یقیناً از دریچه ذهنیت حاکم بر عصر ویکتوریا [=عصر سنت مداری ] شایسته و پسندیده نبود .
نمایش نامه های خانه عروسک و اشباح از آثار مهم نمایشی هنریک ایبسن است. در خانه عروسک مسئله مهم و مورد توجه وی حقوق فردی است که در این اثر به درستی بررسی شده است. ایبسن در نمایش نامه اشباح نیز مسئله میراث اجدادی و تاثیر آن را در افراد بررسی می کند. در این نمایش نامه که ایبسن آن را در سال 1879 نوشته است ‹‹نورا›› زن جوان زنده دل و پر نشاطی است که برای نجات شوهر خود ‹‹هلمر›› از یک بیماری سخت و خطرناک، و تحصیل مخارج مداوای او، پنهانی از شوهر، امضای پدر خود را برای گرفتن وامی جعل می کند. اگر پدرش ناگهان نمرده بود مسلما حاجت او را بر می آورد و پول مورد نیاز او را به او تسلیم می کرد. ‹‹کروگستاد›› وام دهنده، کارمند بانکی است که مدیریت آن به عهده هلمر واگذار شده و هلمر با سابقه آشنایی به ذات خبیث کروگستاد در صدد اخراج او از بانک برآمده است. کروگستاد پس از اطلاع از این موضوع... نمایشنامه "خانه عروسک " به ظاهر ساده می آید اما این هنر و تخصص ایبسن است که با کشش های منطقی و به جا بر جذابیت آن بیفزاید.
در این کتاب ناگزیر به شرح مجمل و مختصری درباره صد چهره نبوغ اکتفا کرده ام زیرا معتقدم که قرار دادن بسیاری از ناموران ادب، از انواع و اقسام فرهنگها و دوره های مختلف، در جوار هم نکات بسیاری دستگیر مان می کند. تفاوتهایی که این چهره های نامی، اعم از زن و مرد، دارند و حاصل بیست و پنج قرن گذر زمان است بیش از شباهت های آنهاست و گنجاندن آنها فقط در یک کتاب لقمه بزرگتر از دهان به نظر می رسد و...
هنریک ایبسن (۱۸۲۵-۱۹۰۶) را از پایهگذاران رئالیسم در تئاتر اروپا میدانند؛ تئاتری که شیوۀ شخصیتپردازی و نحوۀ ارائۀ زبان نمایش را به زندگی عادی شهروندان خیلی نزدیک میکند. اما این نزدیکشدن به زندگی عادی در مکتب رئالیسم چنان است که هر بازنمایی طبیعینگارانه را نتوان کاری رئالیستی دانست. مرغابی وحشی (۱۸۸۴) نمونۀ برجستۀ یک تئاتر رئالیستی اما نوسوفوکلی است، زیرا نویسنده در آن توانسته است عقل و احساس، نماد و واقعیتِ روزمره، زبان روزمره و شعرگونگی آن را به تعادلی خیرهکننده برساند (یعنی کاری که سوفوکل در درام یونان باستان کرد) و با اینکار، از طبیعینگاری فاصله بگیرد. ایبسن در مرغابی وحشی، بهعنوان الماس تراژدیِ شهرنشینان که راهگشای تئاتر رئالیستی نیز هست، با تأکید بر انسان متوسط، این سه اصل را با استادی رعایت میکند. او که در جوانی در داروخانه کار میکرد و در غیبت داروساز خودش نسخه میپیچید و دارو تجویز میکرد، از تجاربش استفاده کرد و به این نتیجه رسید که در آزمایشگاه زندگی و تئاتر نیز از روش آسیبشناسی استفاده کند: برای شناخت ویروس یا قارچ، نخست نمونهبرداری میکنند، آن را کشت میدهند و سپس زیر میکروسکوپ مطالعه میکنند. همچنین از آنجا که در درام رئالیستی تأکیدی بر قهرمان یا چهرۀ اصلی نیست، مرغابی وحشی به گروهی از این آدمیان متوسط میپردازد و نمایشنامه بر محور چند شخص میچرخد. در مرغابی وحشی هیچیک از اشخاص نمایشنامه آدمهای خارقالعادهای نیستند. در این نمایشنامه، گرِگیرش شبیه دکتر استوکمان در دشمن مردم است. اما اگر دکتر استوکمانِ آرمانخواه در پارهای موارد خارقالعاده، یعنی انسانی ورای نمونۀ نوعی، به نظر میآید، گرِگیرش فردی منزوی، افسرده و کمیک است.